Friday, July 3, 2009

حکم رو کاغذ مالِ محکمه‌ست

 


گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است


 


با بعضی دوستان که در خارج از اینترنت، بحث می‌کنم یا گپ می‌زنم، فهمیدم که من نه‌تنها با «ان» نمی‌توانم کنار بیام-البته جهتِ تاکید عرض می‌کنم- ، اصولا با طرف‌دارهای این حکومت و آلسو هواخواه‌های «ان»،چه کم‌رنگ، چه پُر رنگ، خلاصه با هر دوزی نمی‌توانم، حرف‌هایم را جمع کنم یا به شکلی به‌خوشی تبادلِ نظر کنیم.
دیدید که این اواخر هم ماشالله همه یاد گرفتند،بگن «خُب نظرِ شما هم که محترمه!»
آقا،خانم، با این‌که خیلی بد می‌دانم آدمی، حُکمِ کلی و جهان‌شُمول و فراگیر و الخ صادر کنه ولی جدن می‌گویم دیگر برایم نظر هیچ، «ان»یی محترم نیست. و اصلا «چیز-شِر»ِ محض است و تُخمی!
سلیقه‌ی سیاسی،مذاقِ حزبی و این‌ها حرفِ من نیست. اختلافِ همه‌ی این‌ها منظورم نیست.متوجه‌اید حتمن.


چندتا از همین دوستانِ مخالفِ درگیری‌های خیابانی، برمی‌گردد می‌گوید: -نقلِ به مضمون- "در همه‌جای این دنیا همه‌ی حکومت‌ها مخالفانِ خودشونُ سرکوب می‌کنند و موجباتِ قتلِ کسانی را که در پیِ مخالفت و به‌نوعی براندازی باشند را فراهم آورده و خلاصه اینی‌که می‌بینی لازمه‌ی همه‌ی حکومت‌هایی‌ست که خواهانِ قدرت‌اند"


بعد چندین نتیجه‌گیری می‌کند مثلِ این: "پس کجای دنیا را می‌خواهی بگویی دموکراسی وجود دارد؟"
" تو فقط تهران را می‌بینی که این‌گونه است" یا " موسوی وقتی می‌بیند جوونِ مردم کشسته می‌شود چرا در خانه نشسته،بیانیه صادر می‌کند؟"


و جوابِ من اینه: " اَی خاک بر سرت، با این فکر کردنت"! و صدسالِ سیاه نمی‌خواهم برای همچین کسایی منطق بیاورم و واژه‌هایم را صرفِ همچین آدمکانی کنم! بُگذارید رو حسابِ هرچه می‌خواهید! متوجه‌اید حتمن.


به قولِ این وبلاگِ خس و خاشاکی، «اگه بلد بودی کودتا کنی، باز کم‌تر حرص می‌خوردیم!»


عمر‌البشیر هم وقتی توسط لاهه، محکوم شد برگشت گفت: "عدالت بين‌المللی زمان حمله به عراق و افغانستان، بمباران غزه و اقدامات جنايت‌باری که در زندان‌ها ابوغريب و گوانتانامو اتفاق افتاد، کجا بود؟"


می‌بینید؟ دقیقا از جنسِ حرفِ رهبرانِ ایران و دوستان ِ تاثیر گرفته از این اندیشه.
حتی شاگردانِ این رهبران هم از همواره از همین جنس‌اند، نمونه‌اش احمد خاتمی در نماز جمعه‌ی اخیر:
"دبيركل سازمان ملل گفته احساس نگراني كرده است، بيچاره زماني كه 400 طفل و 100 زن را در غزه كشتند، احساس نگراني نداشتي. هر روز در عراق و افغانستان آدم مي‌كشند، احساس نگراني نداري ولي اينجا احساس نگراني مي‌كني..."

اصلا کاری به این‌چیزها هم ندارم. واقعن این‌چه نوع طرزِ تفکری‌ست که استدلال این باشد: در جای دیگر هم آدم می‌کشند؟ روز به روز بیش‌تر در ذهنم مُرور می‌شود پیشانی‌نوشتِ وبلاگِ کمانگیر که «بترسیم از زمانی که کُشتنِ آدمی‌زاد در جامعه عادی شود.» متوجه‌اید حتمن.
آدم این طرزِ قدرت‌خواهی را که در دوستانش(!) می‌بیند، مقدار زیادی ناراحت می‌شود حتمن. و احتمالن آن‌ها نیز برای من همین را حس‌تراشی می‌کنند، با آن حسِ کج و معوج‌اشان.


راجع به آن‌چه مطرح کردم در فرصتِ بیش‌تری خواهم نوشت. خوش‌وقتُ مسرورم که تکنولوژی اطلاعات این آقایان را بی‌چاره و وامانده کرده. اینترنت،ماهواره و اصلا اینفُرمیشن و کامیونکِیشِن‌ها پدرشون را در آورده. خوش‌بختانه علی‌رغمِ فیلترینگِ شدیدی که دنیای مجازی توسطِ دیکتاتورها برقرار است همچنان شیوه‌ی در پیش گرفته‌شده بیداری‌ست و حق‌خواهی.


پ.ن۱: عنوان از دیالوگی در فیلمِ اعتراض- مسعود کیمیایی
پ.ن۲: بیتِ ابتدا، از اقبال. برگرفته شده از وبلاگ بهنود
پ.ن۳: کلیپ: Ahmadinejad ( Spoke English) & Medvedof
پ.ن۴: این چهار عکس را هم‌که باید دیده‌باشید.