کلیدر را خیلیها بزرگترین و مهمترین اتفاق ِ ادبی چند دههی اخیر میخوانند. برای مثال وقتی از لیلی گلستان در مورد کتاب کلاسیک فارسی و از معاصران سوال میشود،جواب میدهد: «شما کلیدر را بخوانید و ببنید نثرِ خوب یعنی چه.حظ میبرم.»
یا جای خالی سلوچ، را استادان ادبیاتِ داستانی شاهکار ِ دولتآبادی میدانند.و من کاری که او در «رئالیسمِ روستایی» کرد را بهواقع تکرارناشدنی میپندارم.
عبدُل سروش، سوالی برایاشان پیش آمدهبود و پرسیدهبودند: «محمود دولتآباد کیست؟»
اگر سروش، او را نمیشناسد که حال و روزش مشخص است. و اگر میشناسد،نهتنها روشنفکر نیست که شعور هم ندارد و خودش را به نفهمی میزند، زیرا میشناسد ولی میگوید نمیشناسم! این را میگویم که اشتباه نکنید که از این عبارتِ مذکور، طعنهای حاصل میشود.خیر! مثلِ این میماند که ابتدای نقدِ سیاستِ دولتِ نهم بنویسم:«شنیدهام محمود نامی هست، چیچی نژاد یا چیچی گشاد آها آها شاید هم گفتهاند احمدینژاد!»؛ آنوقت من خودم را مسخره کردهم. خودم را سرِ کار گذاشتهم. آنوقت قلمِ من، شعورِ لازم را نداشتهاست. وگرنه، کدام طعنه؟
کسانیکه این نامه را شجاعتِ سروش میدانند، باید به این بیندیشند که سروش در این نامه پیشتر از اینکه به دولتآبادی، پاسخ داده باشد، تنها بیلیاقتی و بیاحترامی و ادبیاتِ ناپسندش را نثارِ این نویسندهی ماندگارِ معاصر کرده، او روی حرفاش به «میرحسین موسوی» بودهاست. نزدیک به آن قولِ معروف: «به در میگوید تا که دیوار بشنود!» و این به هیچوجه مصداقِ شجاعت نیست.
اگر سروش دولتآبادی را «سست نثر» میداند، جامعهی ادبیاتی هم بایست برای قدردانی از حافظشناسیِ او و رفقایش، ایشان را «دلقک ِ ادبیات» بخوانند!
آقای سروش! چون بیشرمانه نوشتید، میگویم که بدانید، دولتآبادی صحبت از «ریش و پشم ِ شما» نکرد! صحبت از «امام،امام کردنتان» نکرد. که حالا شما حرف از «غار» به میان میآورید.آقای سروش خوب است بهیاد بیاورید که میگفتید:"از ابتدا که «امام امت» هم فرمان را صادر کردند برای تشکیل ستاد انقلاب ِ فرهنگی آنچه هم که به ما «توصیه کردهند و امر کردهند» همین بود که در هر چه «اسلامیتر» کردنِ فضای دانشگاه و پیافکدنِ یکچنان بنیانِ الهی ما بکوشیم" شما که میگویید دیگرانی گذشته را فراموش کردهند، خودتان گذشته را بهخاطر آورید که زیر ِ کدام پرچم سینه میزدید. وگرنه هستند بسیارانی که بهیادتان آورند. شما که اسامی ردیف میکنید و با نالهی «فلان و فلان هم بودند» از خود رفع ِ تکلیف میکنید گویی که انگار هرچه بگویید این و آن هم بودند، پنداری شما، دستی بر آتش نداشتید! بهتر، بهخاطر آورید؛ کدام عطر را میخواستید در مشامِ جوانها بچپانید! و حالای جوانهایامان را نیم نگاهی کنید، تا نپندارید که نخفتهاید.
پ.ن: از "فرارو" و "یاری نیوز" و چندجای دیگر بهطور مرتبط لینک داشتم ولی فیلتر شدهاند.
تو این مملکت، هر کسی حرفی بزنه که به مذاقِ آقایان خوش نیاید، فیلتر میشود.
عجالتن، حرفهای دولتآبادی را اینجا و حرفهای سروش را اینجا بخوانید.