Wednesday, April 29, 2009

انتخاب کردن، با دیکتاتور کنار آمدن نیست (2)


ایرانی قرن‌هاست که در حصار استبداد زندگی می‌کند و استبداد قدرتِ حاکم به رشد و پرورش ِ توامان خوی استبدادی و استبداد‌پذیری در جان و جهانِ ایرانی منجر شده‌است. سال‌ها زیستِ استبدادی، ما را ضعیف و ظلم‌پذیر بارآورده‌است و این ناتوانی ـدر برابر قدرت ـ منجر به تولیدِ سه سم ِ کشنده در جوهره‌ی ایرانی شده‌است. یک این‌که  تقابلِ قدرت ظالم و ضعفِ شخص و جامعه،  او را به سمت «بی‌تفاوتی ِ محض نسبت به حیات سیاسی و اجتماعی» خود می‌برد و این خود به نوعی سبب ِ  تقویت ظلم‌پذیری ضمیرمان شده‌است. دوم این‌که باور به عدم توانایی در تغییر ساختار ِ قدرت و رسیدن به جامعه‌ی دل‌خواه، ذهن ایرانی را به سمت «توهم توطئه» هدایت می کند، او کم‌کم باور می‌کند که یک بازی‌چه است و بازی گردان، تمام آینده و گذشته‌اش را برنامه‌ریزی و پرداخته‌است و هم‌چنین، این خصیصه نیز به تقویت ِ بی تفاوتی در ما دامن زده‌است. نمونه‌ی بارز و منزجرکننده‌ی این رفتار اجتماعی هم واگویه "کار انگلیس‌هاست" و یا "هر کی رو بخوان میارن سر کار" می‌باشد. سم ِ سوم هم، نیاز ایرانی به یک قهرمان است، کسی می‌آید، کسی که شبیه ِ هیچ‌کس نیست. او می آید و تمام ِ ظلم و ستم‌ها را با خود می‌برد؛ که آری دیو چو بیرون رود فرشته درآید. بُروز ِ این  رفتار، حاصل ِ تاثیر ِ هم‌زمانِ تاتوانی و میل ِ رسیدن به جهانی به‌تر است، این فکر آرامشی [کاذب] را با خود خواهد آورد زیرا اگر روالِ زمانه به‌بود نیافت (که تجربه نشان داده بدتر هم می‌شود) تقصیری بر گردن ما نیست چراکه هر چه بدی بود را به قهرمان ِ پوشالی‌امان نسبت می‌دهیم. این جامعه است که به‌جستجوی "خمینی" می رود، او را فرشته‌ی زمان می‌کند، در نهایت اما نام ِ دروغ‌گوی بزرگ را بر او می‌گذارد. در این جامعه است که همه شیفته‌ی کاریزمای قهرمانی به اسم "خاتمی" می‌شوند اما در نهایت لقب ِ «ترسو بودن» را  - سخاوت‌مندانه! - به او می‌بخشند. بعد از شکست آرمان‌ها، جامعه‌، خویش را برای رسیدن به قهرمانی دیگر در سم اول و دوم غوطه‌ور می‌کند. این سه خصیصه‌ی خطرناک ایرانی: بی‌تفاوتی و ذهن ِ توطئه‌یاب و نیاز به یک قهرمان؛ توامان بر هم تاثیر می گذارند و هر یک منجر به بازتولید و تقویت دیگری می‌شود.


چه چیزی برای بقای نظام استبدادی به‌تر از این سه خصیصه عمل می‌کند؟ هیچ. پس به عقیده‌ی من سرلوحه‌ی سیاست‌های نظام‌های مدرن استبدادی در ایران تقویت و نهادینه کردن ِ همین سه خصوصیت خواهد بود. با همه‌ی توان‌اشان و تمام‌قد در برابر قهرمانی (مثلا محمد خاتمی) می‌ایستند و تا می‌توانند کارشکنی می‌کنند تا تمام امیدمان به قهرمان و رهایی از بین برود، تا ایمان‌امان به سقوط شکل بگیرد. آن‌ها به نقش و قدرت‌امان آگاه‌ترند تا خودمان. روزنامه‌هاشان را بخوانید و صدا و سیما را رصد کنید، حرفی و تحلیل آن‌چنانی از انتخابات نیست تا مبادا فضای کشور نسبت به امر ِ انتخاب حساس شود. در رسانه‌هاشان جز به تصویر آوردن قدرت‌اشان و  به طور ضمنی و گاه علنی به رخ کشیدن ضعف‌های ما چیزی نسیت. می خواهند احساس ضعف و بی‌تفاوتی را به حد اعلا برسانند. کانال‌های ماهواره‌ای راه‌اندازی می‌کنند و با نفوذشان در تلویزیون‌های اپوزیسیون راه نجات را «عدم ِ کنش سیاسی» (همان بی‌تفاوتی) معرفی می‌کنند. با تمام قوا این حس را در مردم به‌وجود آورده‌اند که «با رای ندادن» احساس غرور و پیروزی می کنیم. «حکومت ِ مدرن مستبد» نیک می داند همین «مبارزان و مبارزات پوشالی» بهترین نگهبانان دیکتاتوری‌اش هستند.


به‌‌یاد می‌آوریم که شریعتی چه گفت:«برای نابودی حقیقت،به آن خوب حمله نکن بلکه از آن بد دفاع کن»
اینان نیز که در مقام ِ دفاع از حضور برمی‌آیند، دلایل ِ حضور در انتخابات را "رای به انقلاب"، "رای به رهبری و شهدا"، "زیرا که ایرانی هستیم"، "تعیین ِ سرنوشت" معرفی می‌کنند و برای حضور، معنی ِ دل‌خواه خود را جار می‌زنند و جا انداختن ِ همین دلایل و معانی خنده دار، برای شرکت نکردن بخش تاثیرگذاری از جامعه کافی‌ست، چون هیچ کدام از مفاهیم موجود در دلایل بالا نه تنها صاحب «ارزش مثبت» نیستند بلکه نسبت  به آن‌ها «دید منفی» نیز به‌صورت قابلِ توجه وجود دارد. اصولن هیچ کنش ِ سیاسی معنای مطلقی ندارد و بسته به «شرایط» باید آن‌را تعبیر کرد. رای به خاتمی، رای به نظام نبود بلکه عین ِ  «نه» گفتن، به رُعب و وحشت و انسدادی بود که بر جامعه‌ی ما حکم‌فرما بود. به عقیده‌ی من در "این" انتخابات نیز هر چقدر از صندوق ِ رای فاصله‌ی بیشتری بگیریم آغوش استبداد را محکم‌تر فشرده‌ایم. احمدی‌نژاد فرصتی بود برای «استقرار» نظامی‌گری در کشور و چهار سال دیگر زمان کافی و دل‌خواه ِ نهادهای قدرت خواهد بود برای «تثبیت» نظامی‌گری در حاکمیت. حضور حداکثری و باور به تاثیرگذاری و رای به موسوی یا کروبی (هر که بیش‌تر مُنادی تغییر است) عین ِ «نه» گفتن، به آن‌چه بر ما گذشته‌است خواهد بود.
بیایید ایمان بیاوریم که انتخاب کردن، کنار آمدن با دیکتاتوری نیست...



«احسان میرسعیدی»


انتخاب کردن، با دیکتاتور کنار آمدن نیست (1)




پ.ن:از احسان عزیزم،بابتِ هم‌کاری با من، در موردِ سری‌نوشته‌هایی با عنوانِ «انتخاب‌کردن،با دیکتاتور کنار آمدن نیست»، بسیار بسیار سپاسگزارم. و نیز از کلیه‌ی دوستانِ گراندکافه اعم از خوانندگان و وبلاگ‌نویسان تقاضا دارم، در صورتِ تمایُل،برای نشرِ مطلب‌اشان در این‌جا، در حوزه‌ی این سری‌نوشته‌ها، با تماس به ایمیلِ بنده، اعلام بفرمایند.