Saturday, December 27, 2008

زخم هم چه بیهوش؛ هیچ‌کس با ما نیست...

  هیچ‌کس با ما نیست... Grand Cafe




به سمتِ غربتِ من نیلوفرانه برگرد
از من نه "من" طلب کن، نه بهرِ خانه برگرد


شمعی به جا نمانده، پروانه در قفس مُرد
به سوی قتل و کُشتار باری شبانه برگرد


سینه سپر نکردم، خواهر به گریه آمد
من "آه" می‌شوم پس برادرانه برگرد


نیمه تمام ِ من را شعری تمام می‌کند
با خط ِ خود غریبم ... با یک ترانه برگرد


به شست و شوی چشمم تا چند دگر نشینم؟
هر طور می‌شود دید از این زمانه برگرد...


تیر ِ همین امسال بود که این شعر را در یک وبلاگ منتشر کردم و دوستان عزیزم مرا در مورد آن راه‌نمایی کردند و من فقط لذت بردم و آموختم.
گذشت... تا رسید به چندی قبل که صادق عزیز(سورئالیست) باز اعتراض کرد به یک دست‌درازی ِ از سوی آدمی حقیر باز زخمی که جهل عده‌ای مسبب آن است را نشانمان داد و این نه اولین آن بود نه آخرین آن...
وقتی "خسرو شکیبایی" نازنین، ما را تنها گذاشت در عرض چند دقیقه با "تمام ِ احساسم" یک دل‌نوشته‌ی کوتاه که تمام ِ روحم بود را نوشتم و در وبلاگ منتشر کردم، خدا را گواه می‌گیرم به یک روز نکشیده، خود ِ من دو وبلاگ را دیدم که عینا فقط همان را کپی کرده بودند... رفتم سراغ یکی‌شان و گفتم: "برادر، راحتی!؟" گفت حالا مگه چی شده!! بهت لینک می‌دم...
و این‌ها و امثالشان نمونه‌هایی هستند که اصلا به حساب هم نمی‌آورمشان. ولی یقینا بی‌بند و باری‌های موجود در وبلاگستان فارسی، در نهایت آسیب‌های جدی وارد خواهد کرد.


چندی پیش، بلاگر محبوب بنده، دکتر مجیدی(یک پزشک)، در مطلبی با عنوان شکایت با که کنم؟ بار دیگر از این "زخم ِ بیهوش" گفت و نوشت. باز داغِ دل وبلاگستان را تازه کرد. گرچه حقیقت این است که ما کجا و بلاگری چون یک پزشک کجا!؟ ولی به هر حال این عمل منفور و زشت کپی/پیست کردن و در واقع نادیده گرفتن کپی رایت که خود نوعی دزدی و سرقت است برای همه‌امان آزار دهنده و غیر قابل تحمل است. صادق عسکری،علی‌رضا مجیدی،احسان سلطانی،سلمان جریری، آقای فتحی و ... -کسانی که واقعا در این بلاگستان حرفی برای گفتن دارند- چرا گاه و بی‌گاه به این فکر کنند که اگر فلان مطلب را منتشر کنند از نظر حقوق تالیفی چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد!؟ وقتی از نشریات زردش گرفته تا روزنامه‌ی ایرانش بی در و پیکر و بی‌شرم و حیا از حقوق ِ واقعی ِ یک تالیف چشم‌پوشی می‌کنند چه توقعی از وبلاگستان داریم!؟


خرداد ماه یکی از ترانه‌های منُ در یک وبلاگی که کارش همین است از وبلاگ‌های دیگر مطلب بنویسد و یکی در میان یا ذکر منبع کند یا لینک، منتشر کردند! (لینک)! به قول دکتر قطعا باید وبلاگستان و خواننده‌هایش ممنون شما هم بشوند، چون شما مطالب را برایشان گلچین کرده‌اید و شما با این کار، بر کاربران دیگر که زبانم لال دستشان شکسته بود و توانایی استفاده شخصی از گوگل ریدر و فیدخوان‌های دیگر را نداشتند، منتی عظیم نهاده‌اید.


همین ترانه‌ی ابتدایی را چه کسی اجازه داده است که در این‌جا هم منتشر شود!؟ تازه آقای وبلاگ‌نویس!!! زحمت نمی‌کشد عکسی که من در مطلب قدیمی‌ام گذاشته بودم را حداقل عوض کند!


شعر و ترانه‌ی من،نوشته‌های من، در هر وبلاگی درج شود، سبب خوش‌حالی من است، من مدعی نیستم، آزرده خاطر بابت اثر خودم نمی‌شوم- که حقم هست بشوم- ولی اشکال در این است که به یک‌دیگر و به حقوق هم‌دیگر احترام نمی‌ذاریم. Filckr سایت محبوب و مطرحی‌ست، یکی از اعضای آن عکسی گذاشته است و دو خط از همین ترانه‌ای که ابتدای پست می‌بینید را منتشر کرده است،و با پیگیری فردی در کامنت‌های آن، شعر کامل منتشر شده است، بدون هیچ نامی و ذکر دیگری.


به هر حال می‌گویم این موارد نه تنها تمام ِ اتفاقات تلخی که برای مطالب وبلاگ‌های من افتاده نیست بلکه همین‌ها برای خود من هم نمونه‌‌های کوچکی محسوب می‌شوند، چه برسد برای وبلاگستان فارسی و بلاگر‌های مطرح - که من هم دوستشان دارم- ولی به هر حال می‌گویم:
دوستان ِ عزیزم، بیایید تصمیم دیگری بیگیرم، جور ِ دیگری رفتار کنیم، به حقوق هم احترام بگذاریم، از وب‌گردی‌هایمان در بلاگستان فارسی لذت ببریم و اشتباهات را تکرار نکنیم.


پ.ن: عکس ازاین‌جا      ـــــــ     عنوان، ترانه‌ای از شهیار