Saturday, September 20, 2008

در حوالی این شب‌ها

Religion- Grand Cafe

چرا بعضی‌ها فکر می‌کنند با دین گریزی، با خود را رها از دین نشان دادن، روشن‌فکرتر یا امروزی‌تر جلوه می‌کنند؟ چرا عده‌ای تصور می‌کنند که مخالفت با ارزش‌های دینی باید برای متفاوت بودن آدمی وجود داشته باشد؟


این دو چرا و صدها چرای دیگر، امروزه با مطالعه‌ی رفتارهای جامعه‌ی خودمان به شدت به چشم می‌خورد. اصل ِ بحثم در مورد "دین و مذهب" می‌باشد. آن‌چه که متاسفانه در چند وقت ِ اخیر فرار از آن به طور عجیبی نمایان است.
انسان‌ها در جامعه‌ی ما تلاش چندانی برای شناخت ِ مذهب و دین انجام نمی‌دهند؛ دین و مذهب که سهل است حتی برای شناخت خود نیز کار خاص و آن‌چنانی صورت نمی‌گیرد. همین علت بزرگی می‌شود برای افسردگی‌های دردناک برای باورهای شکننده برای زندگی کردن‌های بیهوده که در آن آدمی در بازه‌های زمانی مختلف احساس "پوچی" می‌کند.


"مسلمانی" و در پی آن "شیعه بودن" ادعای اکثریت مردم کشور من است، در مدرسه و دانش‌گاه‌ها واحدهای بسیار زیادی به کتاب‌هایی همچون "دین و زندگی"، "اخلاق اسلامی"، "قران و نهج البلاغه"، "وصایا"، "اندیشه‌ی اسلامی"، "معارف قرآنی"، "تاریخ تحلیلی صدر اسلام" و ... می‌گذرد.
اما این‌ها چه فایده دارد؟
در طی سال‌های اخیر که این واحدها رشد کرده‌اند، شبکه‌ی قرآن در رسانه‌ی کشور تاسیس شده است، شبکه‌های مختلف به اجبار به این مسائل پرداخته‌اند، آیا اصلا رشدی در این زمینه‌ها صورت گرفته است؟


پس یک‌جا که نه، هزار جای کار مشکل دارد. پر واضح است که انسان‌های فراوانی از این مسائل به طور کلی زده شده اند. به طوری که تا "اسلام" بشنوند، فورا جلوی چشمشان یک "آخوند" تصویر می‌شود.


بگذریم...


تمام این‌هایی که عرض می‌کنم نظرات شخصی بنده است:


۱- زندگی، "عقیده و ایمان" می‌خواهد زیرا به تکیه گاه احتیاج دارد. زیرا قرار است در یک بستر قابل اطمینان و اعتماد رشد کند. مگر می‌شود عمر، سالم بگذرد ولی ایمان و عقیده‌ای در کار نباشد؟


۲- از دین و ایمانِ ما، خصوصی‌تر در زندگی‌امان وجود ندارد. ولی به هیچ وجه نمی‌تواند فارغ از تاثیرات اجتماعی باشد. همانند یک عطر می‌ماند، شما خودتان را خوش‌بو خواهید کرد ولی هر که در معاشرت شما قرار می‌گیرد، بی تاثیر از آن نمی‌ماند.


۳- توانایی در رسیدن به نقطه‌ی انتهایی ِ ایمان و عقاید را در خود و دیگران تا به حال شاهد نبوده‌ام و نخواهم بود. همواره در آن اصلاحات صورت می‌گیرد و مستحکم‌تر می‌شود.


۴- دین، ابزار است. مثل ِ یک چاقو که یا بر شکم یک حق دار فرو می‌رود یا در خدمت معالجه‌ی یک بیمار قرار می‌گیرد. بسته به نگاه ِ ماست. بهترین نگاه را در چند روز اخیر در یکی از جملات شریعتی یافتم:


"استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن، دین من است؛ دینی که پیروانش بسیار کم‌اند."


۵- برای شروع مطمئن‌ترین راه، "خود آگاهی" است. به قول سهراب: "یادم باشد تنهایم". هیچ وقت خومان را از نعمت فکر کردن محروم نکنیم و اگر برای خودمان ارزش قائلیم از همین "خود" آغاز کنیم. هر چه بوی انشاء و تحمیل را می‌دهد از ذهن پاک کنیم تا شیرینی ِ "انتخاب" را بچشیم.



پی‌نوشت- فعلا تا همین‌جا به این‌هایی که نوشتم قناعت می‌کنم تا در آینده با یک دید خوب بحث‌های مرتبطی را ادامه بدهیم.