۱- «.... دیگه چه برسه به اینکه بیان منو در یک روز ِ گرم ِ تابستانی در برابر مادربزرگم بیان دستگیر کنند و مادر بزرگم که میلرزید و وحشتزده نمیدونست باید چی کار بکنه؟! دقیقه به دقیقه از اونا سوال میکرد که:
میوه نمیخواید؟... چای لازم ندارند؟!... و اونها هم با خشونت ِ شگفت انگیزی طبیعتا کار ِ خودشونو انجام میدادند اما همهی اینها در برابر ِ آنچه که امروز در سرزمین ِ من و شما میگذره به باور ِ من یک شوخی بیشتر نیست... .»
پیشترها "شهیار قنبری" اینها را در مورد ِ دستگیری خودش در یک برنامه بازگو کرده بود.
کار به دیروز ندارم. کار ِ من با امروز ِ منه. اینکه داره چی میگذره؟! خود را به خواب زدن راه ِ حل نیست! قبول هم دارم حالی نمانده یا اگر هم هست دیگر آن ِ "حال ِ باید" نیست اما چه باید کرد؟ دهان هم که بگشاییم با فیلتر حلق آویزمان میکنند. گرچه باکی نیست ولی هیچ وقت یه دست صدا نداشته!
۲- در سرم میگذرد که از "شفیعی کدکنی" و بزرگداشت ِ او و ستایش چندی از اشعار ِ او مطلبی بنویسم. ولی فعلا چکهای از یکی از اشعار ِ فوقالعادهی او را بخوانیم:
بزن آن پرده/ اگر چند تو را سیم/ از این ساز گسسته/ بزن این زخمه/ اگر چند در این کاسهی تنبور / نماندهست صدایی...
بزن این زخمه/ بر آن سنگ/ بر آن چوب/ بر آن عشق/ که شاید/ بَرَدم راه به جایی...
نغمه سر کن که جهان/ تشنهی آواز ِ تو بینم/ چشمم آن روز مبیناد/ که خاموش؛ بر این ساز ِ تو بینم...
نغمهی توست؛ بزن/ آنچه که ما زنده به آنیم/ اگر این پرده بر اُفتد/ من و تو نیز نمانیم/
اگر چند بمانیم و .... بگوییم همانیم
۳- هر وقت "علیزاده" و "کلهر" و "شجریانها" روی سن میآیند. به قول ِ جنتی عطائی، "انگار جهان وامیسته و ما رو تماشا میکنه!" این چهار نفر واقعا بینظیرند. همین شعر کدکنی که در بالا خواندیم به صورت فوقالعاده زیبا و دلرُبا توسط این چهار بزرگ اجرا شده است...
منظورم بیشتر به حرفهای استاد محمدرضا شجریان است:
بعد از قطعی برق در کنسرت ِ همایون، بیتی از سعدی میخواند:
"از دشمنان برند شکايت به دوستان / چون دوست دشمن است شکايت کجا بريم"
چه فایده! اینها مگر سعدی میفهمند آقای شجریان؟! برای ندیدن این همه مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، واقعا هم خاموشی لازم است!! و این تشخیص ِ صحیح ِ دولت ِ ایران است!
شجریان در آن اعتراض خود که احتمالا همه شنیدهاند و نمایی از خشم و خستهگی ِ شجریان بود گفت:
"تا زماني که زبان فارسي هست، موسيقي فارسي هم هست و هيچ کس نمي تواند جلوي زبان و موسيقي ما را بگيرد"
دستنویسی که برای حرفهای صفار هرندی در مورد ِ موسیقی چند پُست قبلتر نوشتم، خلاصهاش میشود همین یک خط بالا از صحبتهای استاد شجریان!
۴- سریالهای ماه مبارک ِ رمضان را کامل پیگیری نمیکنم ولی دو سریال عطاران و مقدم را میبینم. دربارهی اولی که –در ادعا- "طنز" است سخن میگویم:
این سریال از دید ِ من از ضعیفترین کارهای رضا عطاران است. خیلی ضعیف. بی مایه. این سریال زیاد با "درد" کاری ندارد.... هنوز هم میخندیم. خندههایمان بیشتر شده. عجیب است، اینگونه خندیدنمان نشانی شده از ایرانی بودنمان!
کنار ِ هم قرار دادن ِ دو دختر ِ دم ِ بخت و تمسخر ِ یکی از آن دو صرفا به علت ِ زیبایی یعنی چی؟ یعنی بیان این درد؟ آیا این راه ِ طنز است؟ "چیز" کشیدن و "سیخ" نشان ِ مردم دادن کدام درد را از سینهی یک معتاد فریاد میکند؟!
۵- خدا اگر هم که خواب دید بعضیها آدم شدند... باید برود و صدقهای بگذارد.
۶-یک عکس ِ جالب پیدا کردم، خوب است شما هم ببینید:
پرویز مشکاتیان،محمد موسوی و محمدرضا شجریان هستند در محضر استاد ِ بی بدیل، جناب "بنان"
پینوشت: تا حالا به official website ِ شهیار خان سر زده بودید؟! عجب طراحییی برایش کردند. زیبا بود. زیبا بود غزلنمایش ِ شهیار خان ِ قنبری در شب ِ بی نئون!
فقط اگر قسمت ِ DONATE را دیدید زیاد نگران و ناراحت نباشید!
نمیشه که "غزلی" بر آب، تَر کرد و لای دندان گذاشت... "نانی" باید!