Friday, September 5, 2008

سکوت ِ سانسور شده!


pleasure of the text


کلیشه و لذت ِ متن


"کلیشه کلامی است که بی هیچ جادویی، بی هیچ شوری، تکرار می شود، گویی که امری طبیعی‌ست؛ گویی که این کلام به نحوی معجز‌آسا و به دلایل ِ مختلف برای هر موقعیتی مناسب است، گویی که تقلید‌گری دیگر معنی تقلید کردن نمی‌دهد.


بدگمانی ِ کلیشه از ارکان ِ بی ثباتی ِ مطلقی است که حرمت هیچ چیزی(هیچ محتوایی،هیچ گزینه‌یی) را نگه نمی‌دارد."


این بخش ِ مختصر و کوتاه شده‌ای از حرف‌های رولان بارت بود که خواندید(1)


به نظر من خواننده در برخورد با یک متن همواره "لذت" را انتظار می‌کشد. این فرآیند می‌تواند دارای دو جنبه‌ی "خود‌آگاهانه" و "نا‌خود‌آگاهانه" باشد که این دو برای بحث ِ من تفاوت ِ چندانی ندارند.
در ایجاد این لذت، مهم‌ترین مسئولیت بر گردن مولف است. برای من این موضوع دقیقا مثل ِ زایمان می‌ماند.
در این گیر و دار مادر(نویسنده) باید آنقدر زحمت بکشد و سختی ببیند و رنج‌ها تحمل کند تا سرانجام  در حین ِ تولد ِ فرزندش(خواننده) جان ِ خود را از دست بدهد، "بمیرد" ولی نوزاد سالم و بهترین باشد.
حالا این کودک می‌خواهد چه رفتاری با زنده‌گی داشته باشد بر عهده‌ی اوست.
اینک آیا کودک می‌خواهد به پیشینه برگردد و به ذهن ِ مادر ِ خود برسد؛ این نیز به عهده‌ی اوست. ولی آیا به طور ِ کامل و صحیح می‌تواند به آن‌چه در سر ِ مادر می‌گذشته خاصه در آن گیر و دار ِ مذکور دست بیابد؟!
یقینا پاسخ منفی خواهد بود.
به نظر ِ من همین بوده که در جریان‌های ادبی بحث‌هایی مانند ِ "هرمنوتیک"(2) یا حتی "شالوده‌ شکنی"(3) پیدا شده است.


بنابر‌این در برداشت ِ این لذت، تاثیر خواننده بسته به نگاه ِ اوست که بیش‌تر کدامین جنبه‌ی متن را در نظر داشته باشد و تا چه حد "کل نگر" باشد.
زبان،‌ نوع و تکنیک‌های نگارش،نشانه‌ها و کدها، موضوع، پردازش،زاویه‌ی دید،ایجاز، ظرفیت‌های شاعرانه‌گی، شخصیت‌پردازی، لیبیدو، تخیل و ... همه‌گی می‌توانند در رسیدن به "لذت" سهیم باشند. 


ذکر این نکته را نیز خالی از لطف نمی‌بینم که می‌پندارم گاهی در یک متن تله‌ای قرار می‌دهند که خواننده در آن به جای "لذت" بردن، "خوش‌گذرانی" می‌کند. این همان موردی‌ است که بارت به آن می‌گوید "سر‌خوشی" و آن‌را ناپایدار می‌خواند. معمولا هم زود هنگام است.
اساسا مشکل ِ آن‌را "نا‌ پخته‌گی" می‌دانیم و نمونه‌اش صورت‌سازی‌های نابلدانه‌ی اروتیک می‌تواند باشد.


پیش‌تر در این دست‌نویس به "نگاه ِ خواننده" اشاره کردم. اگر صحت آن‌را قبول کنیم باید به این مهم نیز بیندیشیم که نگاه ِ ما می‌تواند تکامل یابد. در یک روند خوب و منطقی نگاه ِ امروز ِ ما باید یک سر و گردن فاخر تر از دیروز و با رشد بیش‌تری باشد در این صورت است که روند ِ "لذت" نیز متغیر و به نوعی ناپایدار می‌شود. از این حیث این امکان وجود دارد که "لذت ِ دیروزی ِ تو" دقیقا و مشابها "لذت ِ امروزی ِ تو" نباشد اما به هر حال همین تزلزل هم به سبب ِ تلاش‌های مولف کمی مهار‌شدنی است. 


اما در ابتدای این بحثمان، اشاره‌ای داشتیم به "کلیشه" که حال به آن می‌پردازم. 


"کلیشه" یک لغت ِ فرانسوی است. در اصطلاح ِ چاپ، تصوير يا نوشته ای است که بر فلز يا چوب حک کنند و آن را به هنگام ِ چاپ کردن کتاب، مجله و غيره به کار برند.(4)


هیچ وقت این سوال که "کلیشه چیست؟" به خوبی پاسخ داده نشده است. ولی تا بخواهیم در این مورد مصرف ِ به‌جا و نا‌به‌جای آن‌را شاهد هستیم. در یک متن به کارکرد ِ یک مفهوم یا زبان یا تعبیر که قبل از آن بارها به همان ِ شیوه‌ی مورد ِ نظر ِ ما تکرار شده است کلیشه می‌گوییم که جای ِ "کارکرد"، "جای‌گاه" را نیز می‌توانیم بنشانیم. 


با توجه به آن‌چه تعریف شد "کلیشه" را فقط و فقط می‌توان در یک "متن" ارزیابی کرد و آن‌را مفید یا مضر و ویران‌گر دانست.
گرجه وجود ِ کلیشه در یک متن به احتمال ِ زیاد سبب ِ آسیب‌پذیر‌تر شدن آن می‌شود اما خود "الزاما" به آن آسیب نمی‌رساند.
پس مشکل کجاست؟ دو مورد به نظر ِ من می‌رسد:


یک این‌که: در آن یک عیب مهم نهفته است و آن شکلی از "باز ایستادن" است و این‌که مولف، متن را به یک نوعی کهنه‌گی وا می‌دارد که باز بسته به هوشیاری مولف این موضوع کم رنگ‌تر یا برچسته‌تر می‌گردد.
دو: توجه به "لذت متن" است که غالبا کلیشه موجب ِ کاهش آن می‌شود و در ادامه یک نمره‌ی منفی ِ خطرساز برای هر متن خواهد بود.


رولان
رولان در حال فکر کردن: .... بالاخره کشتمش!


**************
**************


پانوشت‌ها:


 


(1): لذت متن ص 65 و 66 – رولان بارت – ترجمه:پیام یزدان‌جو – نشر مرکز


(2): هرمنوتیک یا تاویل متن: از واژه‌ی یونانی "هرمینا" از نام "هرمس" اخذ شده است. اجمالا یعنی علم ِ تفسیر ِ متن


(3): deconstruction – رویکرد ِ فلسفی شک‌گرایانه‌ای است به امکان ِ وجود معنای ثابت در زبان.


(4): رک لغ دهخدا