زان یار ِ دلنوازم، شُکریست با شکایت
حتمن آدمی باید یک طوریش شود، وقتی بعد از مدتها دلاش میخواد چیزی بنویسد، بعدازچند وقتیکه دستاش به نوشتن نمیرود، و دو سه خطی مینویسد و یکهو میبیند، صفحه را اشتباهی میبندد و آن چند خط به «ها» میرود - سلام آقای سیوپنجدرجه-. دیروز اینترنتام تقریبن قطع بود. سرعتِ کامپیوترم پایین اومده. تکلیفام هم آنچنان با خودم روشن نیست. درسهای عقبمانده و کتابهای نخوانده و یک پروژهی درهوا مانده را نیز اضافه فرمایید. اما من به چشمانِ بیقرار ِ تو، قول میدهم همهچیز روبهراه شود و این بلاگ هم حتی سامان گیرد. ما دوباره سبز میشویم. از لحاظِ قاطی کردنِ جنبش و روزمرگی با هم.