Monday, August 10, 2009

آخرش نقطه‌ی پایانِ کتابیم

voiceless


کارِ دنیا رو که چشم‌ام دیده‌بود، گفت به دلم
ما دو تا پنجره‌ی رو به سرابیم،
مگه نه؟


اگه تا دامنِ خورشیدِ خدا هم برسیم
آخر از بوسه‌ی خورشید، کبابیم
مگه نه؟


من و تو قصه‌ی یک کهنه‌کتابیم،
مگه نه؟
یه سوالیم، یه سوالِ بی‌جوابیم
مگه نه؟
یه روزی قصه‌ی پُرغُصه‌ی ما تموم می‌شه
آخرش نقطه‌ی پایانِ کتابیم
مگه نه؟
مگه نه؟