كنارِ ریشه گم كردن، تهِ تالارِ پرسو جو
گذشتن از نوارِ سرخِ بیبرگشت ِ بیتكرار
كجایی طعم بوسه، عطرِ یار، امنیت آغوش
كجایی لذت از قهوه، كجایی سرفه از سیگار
چه چشماندازِ غمگین-شادی از آوار و آبادی
چه رنگِ آشفته عكسی دارم از پروانه و كشتار
مسیرِ پشتِ سر: ضیافتِ پلهای ویرونه
روی موسیقی ِ آژیر، اذون، خمپاره و رگبار
...
من و رویای رقص و پرچم و میتینگ و اعتصاب
من و كابوسِ كُندِ سنگسار و منجنیق و دار
من و ققنوسکِ ترانهی آزادی و صلح و
گریز از این «عجوزه مرثیهسازِ پدرسالار»
برای نیما هیچی نمیتونم بگم...هیچی...خالی از کلمه،لبریزِ خشم
پ.ن: تو ماندی و خاک، ما رفتیم و خشم
+ایرج جنتی عطایی