گُداخت جان، که شود کار ِ دل تمام و نشد ...
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد...
به کوی ِ عشق، مَنِه بیدلیل ِ راه، قدم...
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد...
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر ِ فکر...
در آن هوس
در آن هوس
در آن هوس
که شود آن نگار رام و
.
.
.
نشد
نشد
نشد