Monday, March 30, 2009

بی‌نوا بندگکی که سربه‌راه نبود

بخشی از صراحت ابراهیم گلستان در گراند کافه


 


در گفت‌وگوی جاهد با گلستان، سه جای مهم هست که به شاملو برمی‌گردد.
من در سه بند می‌آورم‌اشان:


بخش اول:


جاهد: من به دیدگاه شمیم بهار و دیگران که "خانه سیاه است"،"خشت و آینه" و "شب قوزی" را سینما نمی‌دانند و از آن انتقاد می‌کنند، معترضم.


گلستان: همه گفتند. حتی شاملو گفت که تمام عیب‌هایی که از فیلم‌های دیگران گرفتم، پس می‌گیرم. فقط یک فیلم خیلی مزخرف بود و آن،فیلم ِ "خشت و آینه" بود. این جاودانه ابرمرد ِ ادبیات معاصر ایران که شعر نمی‌فهمید.نقطه‌گذاری نمی‌فهمید و شاید خیلی چیزهای دیگه هم نمی‌فهمید.


جاهد: من در مورد ِ شعرش حرف نمی‌زنم. چون صاحب‌نظر نیستم،اگرچه برخی از آن‌ها را هم دوست دارم اما می‌دانم که درک عمیقی از سینما نداشت وگرنه آن فیلم‌ها را نمی‌ساخت و آن فیلم‌نامه‌ها را نمی‌نوشت.


گلستان: من درباره‌ی شعرش صاحب‌نظر هستم.وقتی مُرد،شعرش هم تمام شد.


بخش دوم:


جاهد: گویا شاملو هم به شما پیغام داده‌بود که من می‌خواهم در آن‌جا فیلم بسازم. (منظور استودیوی ایشون است.)


گلستان: دو،سه مرتبه. مرتبه‌ی اول دریابندری آوردش پیش من... من اصلا شاملو را به چشم نمی‌شناختم،فقط می‌دونستم طوسی حائری زنشه.خوب طوسی حائری اصلا تمام ِ آشنایی اون رو.. شاملو که زبان نمی‌دونست. طوسی زبان فرانسه می‌دونست.طوسی زن خیلی خیلی فوق‌العاده‌ای بود که البته خیلی هم باهاش بدرفتاری شد. تمام ثروتش را بالا کشید و بیرونش کرد از خانه و ...
به‌هر حال، نجف دریابندری آوردش پهلوی من و یک دوربین هم انداخته‌بود روی دوش‌اش که من می‌خوام این‌جا برای شما عکاسی کنم.گفتم کار عکاسی ندارم.اولا اگر عکسی بخوام بگیرم که خودم عکاس هستم.کار عکلاسی هم ندارم. خیلی اوقات‌اش تلخ شد. چون اشخاص توی کَت‌اشون می‌ره وقتی ازشون تعریف می‌کنند،یه مقدار باورشون می‌شه. خوب به من چه....


بخش سوم:


گلستان: ... یک مقدار کارهایی که کردم، کارهای خیلی مرتب روزگار بوده و توی ایرون هم هرچی کار کردم، خرج سینما کردم، خرج چیزهایی که هیچ‌کس نمی‌تونه انگشت روش بذاره بگه این بد بود. یا این از فلان کس طرف‌داری کرده، یا از فلان کس فلان کرده،خوب خیلی کار درستی کردم،اگر کردم. می‌گه آقا به من هم بده. من هم این کار را می‌خوام بکنم، این کار را هم کردم. اون آقای فعلا مرحوم که همین‌طور فحش می‌داد به من، خوب،بدهد. کاشکی عوض این‌که فحش بده به من، می‌رفت راجع به نقطه‌گذاری فکر بکنه، بعد کتاب بنویسه. این کار را نمی‌کرد. اون می‌خواست پول برای هروئین‌اش در بیاره، می‌نوشت که ویرگول را جایی بگذارید که موقعی‌که دارید می‌خونید، نفس‌اتون می‌خواد تنگ شه، جای ویرگول اون‌جاست. هیچ‌کس هم تو مملکت نیست که به اندازه‌ی کافی شعور داشته باشه و بگه آقا ویرگول چه ربطی به نفس کشیدن داره؟ یعنی چی؟ قبلا که تو نوشته‌های فارسی ویرگول نبود، نفس نمی‌کشیدند و اینا که توی نوشته‌هاشون هی ویرگول می‌ذارن، نفس‌تنگی دارن؟ آخه چی می‌گی؟ یا اون کتاب مرتیکه را بدزدی بگویی که این خیلی فارسی‌اش بد بود، من اینو خواستم درست بکنم و چون اصلش را گیر نیاوردم،‌از همین استفاده کردم و بازنویسی کردم. این حرف یعنی چی؟ یک کسی رفته یه کتاب ترجمه کرده. تو که می‌گی این بده، تو چه می‌دونی که این بد ترجمه کرده اگر اصلش را نداری. شاید غلط ترجمه کرده، چی را می‌خواهی به‌تر بنویسی؟ اون وقت شعر می‌خواد بگه! می‌گه من کلاسیک را خیلی خوب می‌دونم. در حالی‌که از کلاسیک گفتن فقط "که از" را "کز" گفتن بلد شده. نمی‌فهمه که شاعر کلاسیک در تنگ‌نای قافیه یا وزن عروضی بوده که "که از" را "کز" نوشته. بعدش هم می‌شن شاعر ِ آزادی‌خواه! یکی از این‌ها اومد پهلوی من کار کنه، گفتم من کار ندارم.واقعا هم کار نداشتم...
هرکسی که داره کاری می‌کنه زیر هل دادن‌های روزگار خودش می‌کنه.همان روزگار هم تکلیف ارزش و کارایی کارها را معین می‌کنه.کارایی و ارزش هم نه یعنی شهرت امروز یا به‌به چه‌چه هرکس که می‌خواد صدایی از خودش دربیاره. یکی از این‌ها یک روز اومده بود یه دوربین عکاسی انداخته‌بود گردنش...


جاهد: منظورتون شاملوست؟


گلستان: ول کن بابا!


جاهد: گویا رابطه‌اش با فروغ بد نبود. به‌نظر شما آیا فروغ هیچ تحت تاثیرش هم بود؟


گلستان: تحت تاثیر کی؟ شاملو؟ تحت تاثیر چی‌اش بود؟ فروغ با اون درجه هوش و فعالیت‌اش تحت تاثیر آدم‌های اسفنجی نمی‌رفت.
فروغ در سال ۱۳۴۰ نبود که در مصاحبه‌اش گفته بود او تمام شده؟ شما که نمی‌شناسید!
شما دوتا شعرشان را که در یک فرم هست مقایسه کن.مثلا علی کوچیکه فروغ را مقایسه کن با اون شعر خونه دیبا عروسی بود مال شاملو. اصلا ببین چقدر دنیاها فرق می‌کنه.


*** *** ***


ابراهیم گلستان، جای‌گاه خودش را در ادبیات و سینمای ما داراست. و اصولا در سنی هم نیست که بخواهد به‌گونه‌ای زبان بگشاید که دست به جنجال‌آفرینی زده‌باشد و بخواهد توجه قشری را به خود جلب کند. از طرفی نیز احمد شاملو، شعر سپید را پرچم‌داری کرد و در ادبیات مشتاقان خودش را به یقین دارد.
این صراحت ِ پایان‌نیافتنی و زبان ِ روشن‌خواه ِ گلستان همواره برای‌ام یادآور ِ تلخی ِ خیلی از حقایق بوده‌است. یه وقتی‌ست که می‌آییم و می‌گوییم شاملو در بعضی از کارهای‌اش حال‌اش چندان خوب نبوده و چرند زیاد گفته! این فرق دارد!... این چالش‌گری گلستان، در مورد شاملو، این شاعر را درب‌و داغون کرد!


*** *** ***


پ.ن:


۱)در آرشیو گراند کافه از ابراهیم گلستان:


لینک گفت‌وگوی بهنود و گلستان در پُست ِ آتش‌کده +
بندی از نامه‌ی گلستان به نادر ابراهیمی در پستِ سکوت شیشه‌های شب +
بخشی از داستان ِ کوتاه ابراهیم گلستان در پستِ وقتی دورم،به تو نزدیک‌ترم +


۲)پیشنهاد وب‌گردی: در فهم ِ رفتار معروفی 1،2،3،4


۳) عنوان برگرفته‌شده از: من بی‌نوا بندگکی سر به‌راه نبودم و راه ِ بهشت مینوی من... از شاملو