این ثانیهها که بیرحماند! هشتاد و هفت را چنان خط زدند که کُرک و پرمان ریخت! و پشمهایمان بهتمام زایل شد! گرچه حدساش نیاز به عقلی چندان نداشت!
حالمان خوب و خوش است! نه اینکه حال ِ تو را میدانم یا نه! نه، ولی خوش دارم جمع ببندم تو را با خودم در این حالی که چنان افتاد که تو نیز دانی!
آهای، عدد خوشآهنگ ِ هشتاد و هشت! از تو هم دور نیست، همین ثانیههایی که چندی پیش، سوی هشتاد و هفت، نشانه رفتند! حواست که هست؟
پس صلاح دانستم در دلدل ِ پُررنگ ِ این نفسهای نو، صفحهی وبلاگم را باز کنم، دو،سه خطی بنویسم، آنهم در حال ِ بیکران ِ احسنالحالم.
و بیاقرار، دلام آنچنان فرو ریخت، که شک بردم عرش ِ خدا ـکه فرشتهگان در این سالنویی حتما بهاش رسیدهبودندـ لرزیده باشد، از شکوه ِ بهار و تحویل ِ سال امروز...