در سال ۱۳۳۲ ترانهای اجرا میشود با نام "مرا ببوس" با آهنگ مجید وفادار و ترانهی حیدر رقابی(که با نام هاله نیز او را میشناسند). خیلیها از جمله الهه، ویگن و فرهود آنرا اجرا کردهند. در بند ِ اولاش بود:
مرا ببوس برای آخرین بار
تو را خدا نگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
بهار ِ ما گذشته... گذشتهها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت...
***
در سال ۱۳۸۷ ترانهای منتشر میشود به نام "تقویم" با آهنگ زولاند و ترانهی اردلان سرفراز. که توسط داریوش نیز اجرا شدهاست. در بند ِ دوماش هست:
باید قلم گرفت به دست
تقویم ِ تازهای نوشت
باید که تن نداد و رفت
به جستجوی سرنوشت
گرچه در ترانهی اردلان نمیدانم هنوز سوار ِ سرنوشت بودن حقیقت دارد یا به جستجوی آن بودن یا با ترکیبی از این دو قصد دارد غفلتی را تذکر دهد. یا اصولا چه منطقی در این کلام میتوان یافت که آنچه بر ما گذشتهاست جزئی از تاریخ ِ ما هم نبوده هم نیست!!* و یک سری نامفهومیها در تقویم ِ اردلان.
اما حرفم این است که این دو، صرفا مثال بود و ما هنوز بعد از پنجاهوپنج سال که نه در واقع بعد از سالیان ِ دراز، باز در جستجوی معنایی هستیم که "سرنوشت" نامیدیم و تلخترین لحظه وقتیست که بوی کهنهگی میدهد و شرمآورتر آنکه طعم ِ خودمان را نداشته باشد!
*برما هرآنچهکه گذشت|تاریخِ ما نبودو نیست|آغازِ ما،عمرِ زمین|با خلقتِ دنیا یکیست