سریعالسیر دیگری با چراغهای روشن غُرید و در جهت مخالف گذشت.
شهریار کوچولو پرسید: برگشتند که؟
سوزنبان گفت: اینها اولی نیستند. آنها رفتند اینها برمیگردند.
- جایی را که بودند خوش نداشتند؟
سوزنبان گفت: آدمیزاد هیچ وقت جایی را که هست خوش ندارد.
و رعد ِ سریعالسیر ِ نورانی ِ ثالثی غرید.
شهریار کوچولو پرسید: اینها دارند مسافرهای اولی را دنبال میکنند؟
سوزنبان گفت: اینها هیچچیز را دنبال نمیکنند. آن تو یا خوابشان میبَرَد یا دهندره میکنند. فقط بچههاند که دماغشان را به شیشهها فشار میدهند.
شهریار کوچولو گفت:
فقط بچههاند که میدانند پی چی میگردند.بچههاند که کلی وقت صرف یک عروسک پارچهیی میکنند...
پ.ن: عکس متعلق به یک دختر خوشمزه و ناز به اسم ِ مریم است و نسبتش با من:
:) My Super Ex-girl friend و
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند ... مدعیانش طمع کنند به حلوا
قبلیها:
شازده کوچولو- یک
شازده کوچولو- دو