وقتیکه آرمان و آمال جمعی ما فروشی نيست یغما گلرویی را خواندم.فکر کردم. حرفهایش جدای از زیبایی نشان از یک منطق، صداقت و همچنین مردانگی بود. آنقدر خوب بود که همان موقع در یک پیونشت در مطلبی به آن لینک دادم و همگان را دعوت به مشاهدهی آن کردم. یغما ترانهسُرای خوبیست و ویژگی مهم آن دو چیز است یکی فعال بودن و دیگر اجتماعی و آزاد اندیشی وی. در پیغامی به خود او هم گفته بودم که در داخل کشور میشود او را در ترانه بهترین خواند. و این امریست که دوستان دیگر هم به آن اذعان دارند. هر وقت میشنیدم که شهیار قنبری در برنامههایش تواناییهای یغما را زیر سوال برده و یا حتی به او توهین کرده، ناراحت میشدم و از آن ترانهسرای بزرگ خشمگین.
یغما بلاگی منتشر کرد به عنوان "نجات موسیقی مردم" و در آن حرفهایی زد که گرچه بعضا صحیح بود ولی به هیچ نتیجهای نمیخواست برسد! فقط عنوان کند که از اولینهای انجمن ترانه است و با رها کردن او راه به بیراهه بدل شد و بابک صحرایی هم موسسهی خوبی دارد و از این دست حرفهای بیهوده و عبث!(حالا نمیشد که یغما "رفاقت" را کنار بگذارد و بنویسد که خود صحرایی در تعبیر و تصویر دزدی و سرقت ترکیبها خود غولی "اینکاره" است و رفیق ِ شفیق صحرایی، "حامی"- این سارق خطرناک!- ید ِ طولایی در سرقت ترانههای شهیار و ایرج و اردلان داشته است که خود بحثیست!.... ) همان حرفهای خوبش هم آنچنان کلیشهای و پیش پا افتاده بود و یک سری حرفهایی که با "مزه پراکنیهای بیمورد و ناپختهای" چون "نصب ترانه در محل"! همراه بود. او هر چه دوست دارد میتواند بنویسد و او را از این جهت بازخواستی نیست. ولی همیشه حقیقتی نیز وجود دارد.
در بلاگهایش بعضا میخواهد از "ماهواره" بدگویی کند، ضمن ِ حرکتی که در عدم پذیرش پیشنهادی در مورد ترانهی "تصور کن" انجام میدهد- و شایسته است- اما "خالهزنک بازی" در میاورد و پای ورزشکاران را نیز در اعتراضش به وسط میکشد! در حالی که یغما در واگذاری کارهایش مشخص است که غم نان هم دارد. البته نه از آن نوعی که به "فاحشهگی هنر" نیز سرایت کند.
یغمایی با این ویژگیها و مشخصات و با آن هنر ترانه نویسی که گوشهای از آن را میتوان در مقالهای از احسان سلطانی خواند که او را هم بهترین ترانهسرای جوان ایران معرفی میکند و این گفته را میشود با مقایسه و همچنین در نظر گرفتن کارنامهی هنری ایشان تصدیق کرد، اما چگونه است که برای دومین بار یک وبلاگنویس، اخلاق هنری یغما را زیر سوال میبرد.
حالا اول صبح یک روز خوب باید دستنویسی خواند برای سرقت ادبی، آن هم چه کسی! دستدرازی ِ یغما گلرویی! من همیشه از خواندن ترجمههای یغما برای مثال از "اورهان ولی" لذت میبردم. ولی حالا که مقایسههای یک بلاگر را دیدم دیگر نظرم عوض شد. حداقل فعلا ترجیح میدهم دست نگه دارم و یک بار دیگر باز نگری کنم. یک جور دیگر ببینم.
این قضیه مرا ناراحت کرد. امیدوارم گلرویی در مقابل این حرفها و یغمای ترجمهها پاسخی نه از سر توجیه که قابل اعتنا داشته باشد و در غیر اینصورت ... .
تصور کن آقای گلرویی! تصور!
جهانی رو که تو اون دو ترجمه
پر ِ شباهت و پر ِ فریبه!
آقای گلرویی! تصور کن! و نگذار این پست بوی نفرت بگیرد!
که هم اکنون علامتهای " !!! " بیشمار تو در دهان ِ من گیر کرده است.
پ.ن: دوستان! قضاوتی زود هنگام در کار نیست-که باید باشد-. فقط دوست دارم پاسخ یغما را بشنوم. همهی لینکها خاصه آخرین لینک را (این حرفها و یغمای ترجمهها) بخوانید.