یک)
اینترنت ایران چند وقتی است که اوضاع خوبی را سپری نمیکند. با اینکه چند وقت از حادثهای که برای کابلهای زیر آب پیش آمد و بحثهایی در گرفت میگذرد همچنان در این ایام سرعت اینترنتمان اصلا مناسب نیست و این فاجعه برای ماست. کیفیتِ افتضاح اینترنت و مخابرات ایران به عقبماندگیامان دامن زده است و یک حس آنچنان بد را به آدمی منتقل میکند و این حق کاربران اینترنت در ایران نیست!
جریان Smsها و نیز وضعیت آنتندهی شوربختانه بسیار ضعیف و جهان سومیست. جایی مثل ِ میرداماد یا حتی جردن که همیشه آنتن ِ من پر بود، الان موارد زیادی error in connection پیش میآید و ...
پیامها بعضا چندین بار ارسال یا دریافت میشود که ممکن است هر بار آنها کامل نیز منتقل نگردد.
خدا بخیر بگذارند...
دو)
قسمت اول این بند حذف شد! (با احترام به داریوش عزیز و عذرخواهی صمیمانه.)به قول سر هرمس، طاقت است دیگر، آدم که نیست! گاهی تمام میشود لابد!... خانم ابری در جریان هستند که چند وقت پیش برای یک ترانهسُرای جوان و پر ادعا کامنت گذاشتم و کامنت مرا پاک کرد و اتفاقا کامنت مونا برزویی را هم. حالا فهمیدم که فرقی نمیکند؛ "تحمل"ها اساسا پایین آمده است، چرا راجع به نواقص بلاگ داریوش بنویسی چه راجع به اشتباهات ِ یک جوان.
آن وقت میایند از توکا نیستانی ایراد میگیرند! من صبر و حوصلهی نیستانی را ستایش میکنم. یک بلاگر کار بلد که با تمام تواناییهایش احترام را آنچنان که باید نگاه میدارد. هرگاه من یا کسی ایرادی گرفت - که خیلی کم پیش میآید- اگر واقعا درست بود حل میکرد یا توضیح میداد و اگر خیر، برخورد ِ نا معقول به هیچ وجه نمیکند. کارش درست است!
سه)
نمیدانم تبلیغ جدید ِ "ایرانسل" را دیدهاید یا نه! اصولا "تبلیغات" نقش اصلی را در تجارت و بازار ایفا میکند. تبلیغی که شیوهی نویی نیز هست بدینگونه است که یک نفر با حرکات پانتومیم به ویژگیهای مورد ِ نظر برای تبلیغ کالای ایرانسل اشاره میکند و چندین نفر آن را حدس زده، بازگو میکنند و تمام ِ اینها به نظر من با یک هیجان خاص و نوعی تیزبینی نمایش داده میشود. جدا از موفیقتهای جدی و چشمگیر ایرانسل و توفیق نسبی خوب، خلاقیتهایش را باید تحسین کرد. و از آنچه پشت ِ موفقیت ِ هر کمپانی است، مثل ِ فکر، خلاقیت، اقتصاد،تبلیغ و الخ درس گرفت.
چهار)
من با تنت/ به کشف گل سرخ میروم/ و با یک شاخه گل/ به پیشواز صبح
تما شب/ به آه میگذرد/ سپیده دم به لبخند...
شده روشن قدم برداری/ بی سوت زدن/ بیواهمه/ راه را بشناسی در شبی تاریک/میخواهم اندامت را / به حافظهی دستانم/ بسپارم...
عباس! عباس! عباس! عباس معرفی!
پنج)
مهر ماه یک مطلبی راجع به "کافه پیانو" منتشر کردم که اصلا نقد نبود، بلکه یک یادداشت بود، یک حاشیه نویسی برای اینکه از کافه پیانو در خاطرم بماند و نظرم را نیز تقریبا مفصل گفته باشم ولی خوب به بعضیها برخورد - که خورده باشد!- چند وقت پیش ورطه طنزی منتشر کرد که از خواندن آن بسیار لذت بردم. فرهاد جعفری نیز آدم تقریبا خاصیست با یک سری دیدگاههای مختص خودش، نکتهای که میخواهم بگویم این است که بعضیوقتها با "لینک دادن" میخواهد بگوید که اصلا از فلان و فلان نوشته ناراحت یا دلخور نیست، از طرفی یک چیزهایی میگوید که میشود ناراحتی ازشان برداشت کرد. به هر حال کافه پیانو گرچه یک اتفاق خوب و در عین حال جذاب بوده است، اما حرفهایی که در آن طنز است هم قابل تامل است...