میخواستم نقدی یا حداقل یادداشتی بنویسم در مورد "جنگل واژگون" اثر سلینجر ولی پشیمان شدم!
یه گشتی زدم در اینترنت مطالب مختلفی در مورد "جنگل واژگون" دیدم. یکی هنوز زاویهی دید رو تشخیص نداده که من نمیدونم این بندهخدا چه جوری میخواد "شازده احتجاب" رو بخونه؟! ... یکی دیگه اسم شخصیتها رو اشتباه میگه.... به هر حال معلوم نیست! هر کی هر چی میخواد مینویسه.
یکی میگوید عشقی است که در کودکی به وجود میآید و در بزرگسالی تجدید میشود!!!
هر کی نگاه ِ خودش به داستان رو روایت میکنه و این موضوع گرچه به خودی خود خوب است اما پر از ایراد است. خاصه وقتی بعضیهایشان بیشتر به اراجیف گویی شبیه است تا هر چیز دیگری.
لینک1 لینک2 لینک3 لینک4 لینک5 لینک6 لینک7 لینک8 ...
برخی از نگاهها و نقدها و یادداشتها در مورد این داستان میباشند.
بر خلاف خیلیها ترجمهی بابک تبرایی و سحر ساعی را بسیار روان و در خور میدانم.
که به زودی در این باره خواهم نوشت. قسمت بعدی(پُست بعد) این مطلب ِ کوتاه موارد زیر است:
- زندگینامهی نویسندهی جنگل واژگون.
- مقدمهای کوتاه بر ترجمه، داستان و راوی
- بازنشر ِ لحظات درخشان داستان ِ جنگل واژگون.
پ.ن۱: ابتدای پست عکس چپ که جلد کتاب هست. اما عکس راستی ربطی به کتاب ندارد و برداشتی از اینجاست.
پ.ن۲: به قول معروف: با ما باشید...!!!
پ.ن۳: بخش اول جنگل واژگون در کافه جزو دستنویسهای من ولی بخش دوم در قسمت ادبیات درج میگردد...