
۱- امروز که سوار تاکسی شدم،فکرم مشغول مسئلهای بود... یک پراید -اکثرا هم همین است- نگه داشت! ... ناخود آگاه تمام مشغلهها پاک شد:
چله نشین ِ تو شدم
نبض ِ زمین ِ تو شدم...
مردهی بی دین ِ همه!
زنده به دین ِ تو شدم...
گاهی فکر میکنم همین الان که قراره سوار شم راننده چه آهنگی گذشته، handsfree رو آماده همیشه دارم! ولی خیلی حال کردم. دوست داشتم همین صدای گوگوش باشه! اصلا دلم میخواست دیگه "نیایش" به "ولی عصر" نرسه... جدا چی میشد این لذت "خوش صدا" ادامه داشت...:
به سفرهای درازی رفتم... تا شب ِ خستهگی تاج محل
تا شب ِ ساکت ِ شیوا رفتم... سفرهی شام پر از نان ِ غزل
...
۲- یکی دو شب است میبینم که شبکهی دوم سیما حوالی ساعت هشت شب، محفلی را نشان میدهد که در آن شاعر نمایان(شما بخوانید: شاعران) به دستبوس ِ مرد ِ اول حکومت رسیدهاند و حرفهایشان را میزنند(شما بخوانید: شعرهایشان را میخوانند)... قضیه هم برایم جالب شد و من هم هیچ یک از این چند شب اون ساعت پای تلویزیون نبودم دوست ِ عزیزی که میدانست اهل شعر هستم مرا خبر داد که عین اس ام اس هر دو شب را نقل میکنم:
" بدو بدو شبکه دو؛ خندهس"
بگذریم! یکبار آقایی خواست شروع کند به خواندن که قبل آن گفت: "این شعر رو تقدیم میکنم به یوسف ِ شعر ِ ایران..."
و من در جا ته ِ دلم گفت: "بیخیال! بابا ایولا!" ... اما گند خورد به همهچی:
"این شعر رو تقدیم کردم به یوسف ِ شعر ِ ایران ... استاد قیصر ِ امین پور که رفت و ..."
کلی خندیدم واقعا به این همه و این همه اراجیف که چگونه این شاعر(حالا نوبت ِ شماس بخوانید: شاعرنما!) توانسته در چند کلمه خلاصه کنه!
گذشت ... امروز کسی که اون sms رو دو شب به من داد تا من از کلی خنده جا نمونم رو دیدم! بهش گفتم: مرسی، لطف کری...! چند مطلب هم گفتیم که دوست ندارم بگم و اینجا فیلتر شه! بعد گفت همین ماجرا یوسف ِ شعر و.... اینا را اشاره کرد!
گفتم: بله! حالا که در این ممکلت یوسف ِ شعر ِ ایران، استاد قیصر ِ امینپور انتخاب شدهست،
باید الهه که نه، زلیخای شعر ِ ایران هم "مریم حیدرزاده" انتخاب شه!!
۳- Photo Funia رو جون عزیزتون از دست ندین! عکسهاتون رو ردیف کنید! حداقلش اینه که دوستانتون در ۳۶۰ چند روزی به شما خواهند گفت: "واقعا فوتو شاپت خوبه؟!" D: "منم عکسمُ بدم؟!" p-: و از سر کار بودنشان چند روزی میگذرد... نمونه کارها:

۳- چند روزیست لینکی به "لینک دوستانم" اضافه شده به اسم: ژانر شناسی انصافا من که لذت بردم.
قضیه وقتی جذاب میشه که شما هم در بعضی از جملات خودتون رو ببینید! در کل کار ِ خلاقانه و جالبی بود. هر چند در نگاه ِ اول ساده بیاید اما نویسندههایش تا اینجا عالی کار کردهاند و منصفانه باید گفت: کار ِ سادهای هم نیست به هر حال!
۴- "ابی" رو نمیشه قیمتگذاری کرد! واقعا چرا باید با هر کسی بخونه؟!
جدیدا با کامران-هومن هم ترانهای از او پخش میشود...
ابی ِ روزهایی از جنس ِ "کلاس ِ نقاشی" را دوست دارم... از جنس ِ صدایی که آدم دوست داره باهاش "همصدا" شه:
شب به اون چشمات خواب نرسه... به تو میخوام مهتاب نرسه...
بریم اونجا
اونجا که دیگه
به تو دست ِ آفتاب نرسه
عاشقت بودن، عشق ِ منه!... اینُ قلبم فریاد میزنه!
همین!
پ.ن: آهنگ روز: همه میدونن خیلی دافم (داف شاستی بلند!) نکنید از این کارا D: