حرف اول:
مقالهای که خواهید خواند شامل ِ دو بخش میشود:
بخش اول: در مورد ِ شناخت و معرفی "هاینریش بل" نویسندهی معروف و توانای آلمانیست.
بخش دوم: در مورد ِ مبحث ِ "جریان سیال ذهن" و شرح مختصری از آن در اصول ِ روانشناسی و کاربردش در ادبیات داستانی است.
در بخش اول که شامل همین پُست میشود سعی میشود به طور شایسته به زندگی شخصی و هنری "هاینریش بل" برندهی جایزهی نوبل ادبیات جهان در سال 1972بپردازم و در آیندهی نزدیک به "جریان سیال ذهن". علت انتخاب این بحث، توجهی ویژهی مخاطبان هاینریش بل به "عقاید یک دلقک" میباشد. زیرا با وجود ِ درکی مناسب و کافی از این موضوع – که تقریبا پیچیده نیز هست- خواندن این رمان که از قویترین داستانهای ادبیات در دنیا نیز محسوب میشود نه تنها جذابتر میشود بلکه به مناسبت ِ اینکه قرار است مخاطب "(از لحاظ تکنیکی نیز) بفهمد که چه میخواند" با دید ِ مناسبتری انجام خواهد شد. به طوریکه شاید حتی اگر یکبار هم این کتاب را خوانده باشید(یا بارها) باز سعی میکنید اتفاقها و شگردهای "جریان سیال ذهن" را دیگر بار باز خوانی کنید و در لذت ِ بیشتری سهیم باشید. همانطور که هر چه تسط ِ شما بر مباحثی چون "زاویهی دید" و "راوی" بیشتر شود قطعا خواندن ِ آثار "ژوزه ساراماگو" آسانتر و با لذت بیشتری همراه است یا همانگونه که دانستن ِ برخی نظرات یونگ و همچنین فروید لذت بیشتری را برای شما در خواندن یک رئالیسم اجتماعی همچون "بچهی مردم" (از جلال آل احمد) به ارمغان میآورد.
هاینریش بل ( Heinrich Boll )
در بیست و یکم دسامبر سال یک هزار و نهصد و هفده در شهر کلن کشور ِ آلمان به دنیا آمد و این با ماههای پایانی جنگ ِ جهانی اول مصادف بود. هنوز پانزده سال مانده بود تا به قدرت رسیدن هیتلر و پدرش مجسمهساز بود. او قبل از سربازی که بعد از آن به تحصیل زبان و ادبیات آلمانی رو میآورد یک کتابفروش بود. تقریبا همزمان با جنگ ِ جهانی دوم وقتی هاینریش 21 سالگی خود را سپری میکرد به سربازی فراخوانده شد و به اجبار این دوران را در جبهههای شرق ِ آلمان گذراند. و سه سال قبل از پایان ِ دورهی هفت سالهی خدمتش در میادین جنگ یعنی در سال 1942 با "آنه ماری سش" ازدواج کرد و همچنین دو سال بعد مادرش را در یکی از بمبارانهای متفیقین و بر اثر حملهی قلبی از دست میدهد. در پایان جنگ به جبههی فرانسه اعزام میشود و حتی چندین ماه به اسارت در میآید اما قبل از آن نیز چندین بارمجروح شده بود.
تا اینکه در 1945 سرانجام به آلمان باز میگردد. جنگ پایان یافته بود اما او در همان سال فرزند اولش کریستوف را از دست داد.
پنج سال از این حوادث میگذرد که داستانهای کوتاه او به بازتابهای قابل قبول میرسند:
Der Zug war pünktlich (قطار سر ِ ساعت رسید!)
Wanderer Kommst du nach Spa (کوچنده آیا به اسپا میآیی)
اولین داستان ِ کوتاهش را در سال 1947 مینویسد به نام " "Vor der Eskaladierwand (اگر اشتباه نکنم یعنی: قبل ِ بالا رفتن از دیوار) و بعدها داستانهای دیگری را در مجلات یا به صورت کتاب منتشر میکند که میتوان به "ژنرال روی تپه ایستاده بود" و "تولد پسر رایموند" اشاره کرد.
همچنین در سال 1948 و 1950 به ترتیب دو فرزندش به نامهای رنه(René) و ویسنت(Vincent) به دنیا میآیند.
در سال 1951 داستان ِ ""Die schwarzen Schafe (گوسفند سیاه) را مینویسد و جایزهی گروه چهل و هفت (Group 47) را میگیرد. و این بار به صورت ِ جدی مورد توجهی اهالی ادبیات در جهان قرار میگیرد. در سالهای بعد جایزههای "رادیویی جنوب" و "منتقدان آلمان" را دریافت میکند.
نان ِ سالهای جوانی یا "Das Brot der frühen Jahre" را سال 1955 منتشر میکند. و به PEN Club میپیوندد. و یک سال بعد به همراه صد و پنج هنرمند و نویسنده (که اینها نیز بودهاند:Albert Camus, Pablo Picasso, Arthur Köstler, Jean Paul Sartre) بیانهای به شدت معترض در مورد تجاوزهای شوروی و همچنین بریتانیای کبیر و فرانسه را تنظیم و امضا میکند.
در سال 1958 نام بل به عنوان شانس و کاندید برای جایزهی نوبل ادبیات به چشم میخورد و جوایز متعددی نیز دریافت میکند. تا سال 1963 آثار متعدد دیگری را نیز پدید میآورد از جمله: خانهای بی سرپرست، یادداشتهای روزانهی ایرلند، بیلیارد در ساعت نه و نیم،وقتی جنگ در گرفت، وقتی جنگ پایان یافت و ... . در نهایت در سال 1963 رمان ِ "عقاید یک دلقک" را منتشر میکند. یک داستان قوی با درونمایهی عشق که در آن دلقکی قادر است حقایقی تلخ را در مورد وطن، مذهب، انسانیت،فقر، جنگ، مسائل عمیق اجتماعی و... و همهی آنها زیر سایهی یک عشق ِ واقعی و انسانی با حرکات و کلماتی قابل لمس بیان کند. و بل در آن زاویهی دید و جریان سیال ذهن و تکنیکهای بسیاری را به کار میبندد. سال 1964 در دانشگاه ِ فرانکفورت در زمینهی ادبیات و ایدههایی با گسترش عنوان ِ "جمالشناختی انسان" سخنرانیهای متنوعی انجام میدهد.
"پایان ِ یک ماموریت" (Ende einer Dienstfahrt) را در سال 1966 مینویسد و در 1971 بلندترین رمان خود را با عنوان "سیمای زنی در میان جمع" منتشر میکند و ریاست انجمن قلم ِ آلمان را به مدت یک سال به عهده میگیرد همچنان که از آن زمان سه سال مدیر انجمن بینالمللی قلم بود.
یک سال قبل از دریافت بزرگترین جایزهی خود در سال 1971 رمان "عکس دسته جمعی با بانو" (Gruppenbild mit Dame) را منتشر میکند و این اثر در راستای همان سخنرانیهای معروف او در مورد ِ "جمالشناسی انسان" است. الکساندر پتروویچ (A.Petrovic) شش سال بعد آنرا به فیلم در میآورد.
هاینریش بل در سال 1972 جایزهی نوبل ادبیات جهان را دریافت کرد. او توانسته بود تقریبا در تمام آثار خویش عواقب روانی جنگ و نتایج نابسامان آن را در رفتار انسانها بازتاب دهد.
دو سال بعد از این اتفاق سال 1974 "آبروی از دست رفته کاترینا بلوم" منتشر میشود که سرگذشتی از هاینریش بوده و حکایتی از درگیری های سیاسی در آخرین دهه ی زندگیش به به حساب میامده است. و نیز دو اثر ِ "شبکهی امنیتی" و "زنان در چشمانداز رودخانه" را در 1979 و 1985 به چاپ میرساند. که "شبکهی امنیتی" بازتابی از شرایط اجتماعی مردم آلمان در دههی هفتاد است.
شانزدهم ِ ژوئیه سال 1985 دنیای ادبیات برای یکی از نوابغ و شاهکارهای دستنایافتنی ِ خود دست تکان میدهد و او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده میشود.
مرتبط: گفتگوی هرست بینک با هاینریش بل از کتاب ِ "گفت و گو با ده نويسنده آلماني زبان" در دیباچه
منابع ِ یاری دهنده:
Nobelprize.org
Heinrich Boll Foundation
http://www.heinrichboell.com
http://kirjasto.sci.fi/hboll.htm
Wikipedia
سایر ِ مقالات ِ "ادبیات" منتشر شده در Grand Cafe:
موج نو، احمدرضا احمدی و تحلیل شعری از او
سکوت سانسور شده- نگاهی به لذت متن و نوشتاری بر کلیشه
نگاهی به قلم میتر الیاتی در مینیمال
از کافه که بیرون زدم... نگاهی دیگر بر کافه پیانو اثر فرهاد جعفری