دعوت را دیدم! فیلم جدید ابراهیم حاتمیکیا، کاربلد و توانا در عرصهی سینما؛ و بیشک قابل ِ اعتنا.
کاری متمایز، سوژهای قابل ِ پرداخت با ظرفیتهای فوقالعاده. یعنی: سقط ِ جنین.
که البته اخلاق و فراتر از آن محدودیتهای کشور سبب اختلال در این ظرفیتهاست.
فیلمی که بازیگران نامآشنایی در آن به چشم میخورند و ظاهر ِ امر را تضمین میکنند ولی در واقع باید قبول کرد که دعوت، حاتمیکیایی نبود! دعوت را خیلیها میتوانستند بسازند! باید قبول کرد.
وقتی میآییم و دردهای جامعه را مطرح میکنیم نباید فکر کنیم که دیگر نقدی بر ما وارد نیست.
این خودِ حاتمیکیا بود که نشان داد دعوت حرفهای نیست دقیقا با آن فیلمهایی که قبلتر ساخت.
فاصلهای که میان ِ حاتمیکیای دعوت و حاتمیکیای آژانس شیشهای افتاده است، طرفداران او را در دورهی اخیر "تلخ" کرده است. شک نکنید...!
پینوشت: تصور کنید دارید از سالن خارج میشوید و یک جوانی خندان به دوستش میگوید:
" اَ پسر! به جان ِ خودم! این اپیزود ِ آخر خود ِ بابای من بود!... "
پینوشت۲: تا امروز در پیشانی وبلاگم نوشته بودم: "all of us are lost" هنوز هم سر ِ این حرف میمانم و با تمام وجودم قبولش میکنم. ولی تازهتر شدم و از این به بعد پیشانی ِ نو تحت ِ عنوان وبلاگ دلنوازی میکند.