مقدمهای بر شعر نو
اگر از مشروطیت(۱۲۸۴) که آغاز دگرگونی در بسیاری از زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان بود و تاثیر به سزایی نیز بر "شعر" داشت بگذریم و از نو خواهانی چون "تقی رفعت"، "جعفر خامنهای"، "شمس کسمایی" و ابوالقاسم لاهوتی" عبور کنیم.به حدود ِ هشتاد سال ِ پیش میرسیم و تلاشهای شاعرانی چون "شین پرتو" و "هوشنگ ایرانی" و ... برای ارائهی شعرهایی نو در قالبهای قابل ِ دفاع و نگاهی امروزیتر در مورد ِ هم فرم هم محتوا.
اما این نیما یوشیج بود که توانست پنجرهای تازه برای شعر امروز بگشاید و نام ِ خود را به عنوان ِ بنیانگذار شعری که امروز به شعر ِ "نیمایی" مشهور است به ثبت برساند. این حادثه را میتوان مربوط به سال ۱۳۰۱ با سُرایش شعرِ "افسانه"ی نیما دانست. او به زیبایی مضامین اجتماعی و عاشقانه را با زبانی نمادین که متفاوت از فرم و زبان گذشتگان بود عرضه کرد.
این تغییر ِ زبان و قالب امری انفرادی و یک شبه نبود. محصول ِ جریانی بود که با تاثیر پذیری از غرب و تحولاتی کمالگرایانه در شعر ِ فارسی رخ داد و سبب افزایش ِ ظرفیتهای شاعرانهگی و به تصویر کشیدن تخیل و احساساتی تازهتر بود و نیما اگرچه راه را هموار کرد و تا حد ِ زیادی به همگان نشان داد، اما خود نتوانست به آنچه در امتداد انگشت ِ اشاره نشان داده است برسد و اوج ِ این نو اندیشیها را باید در سایرینی چون "اخوان ثالث" و "فروغ فرخزاد" یا "شاملو" و "سهراب سپهری" جُست.
با گذشت ِ زمان و با توجه به خواستگاه ِ شعر نو، شعر ِ نیما ابعاد تازهتری در خود دید که همهی آنها در زیر مجموعهی شعر ِ نو قرار میگیرند.(برای مثال: سپید، موج نو، حجم و ...)
با این مقدمه، به کوتاهنوشتی در مورد ِ "موج نو" میپردازم.
موج ِ نو!
پرچمدار ِ یکی از حادثههای شعر ِ نو که "موج نو" نام گرفت را باید "احمدرضا احمدی" دانست.
او با انتشار ِ کتاب ِ شعری به نام ِ "طرح" خود را پیشرو در این جریان معرفی کرد.
"موج نوییها" به طور ِ کلی خواهان ِشعر ناب بودند. یعنی شعری بیواسطه که در خدمت ِ هیچ چیز ِ دیگری جز شعر نیست. هیچ پایبندییی به قالب در این نوع شعر وجود ندارد اصولا این شعر "ساختمند" نیست. در حوزهی "زیبایی شناختی و جمال شناسی" این شعر نابترین حرفها را در خود دارد.
تصاویر ِ ناب، کاربرد ِ شیوهی داستان در داستان، آشنازداییهای قابل ِ اعتنا و ... را میتوان در مجموعهای از ویژهگیهای موج نو بیان کرد.
اینکه "موج نو" تا چه حد سربلند است و به توفیق رسیده در این مجال نمیگنجد ولی بسیارانی چون من فکر میکنند که شعر "سپید" که نام ِ "شاملو" را بر پیشانی ِ خود دارد از واکنشهای بهتری در جامعه بر خوردار بوده است.
"احمدرضا احمدی"؛ شاعری مداد رنگی به دست!
او در سال ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد.
شبپرسههای او و "مسعود کیمیایی" در جوانی بسیار شنیدنی است. و شاید این همنشینیها و این همسفرهگیها و دلدل زدنهای رفیقانه بیسبب نبود که برخی حرکت احمدی را در شعر ِ دههی چهل مانند ِ حرکت ِ "کیارستمی" در سینمای دههی هفتاد دانستهاند.
چند مطلب در مورد ِ او(۱):
یک. احمدرضا احمدی از شاعرانی که در پاورقی شعر را توضیح میدهند نفرت دارد و میگوید:شعر باید با یک ضربه به قلب ِ خواننده اصابت کند.
دو. احمدرضا احمدی آرزو دارد قبل از مرگش: ابراهیم گلستان، پرویز دوایی، فریدون معزی، منوچهر یکتایی، داریوش دولتشاهی، زویا زاکاریان(ترانهساز ِ درخشان)، گوگوش، یدالله رویایی، کامبیز قدسی، مینو جوان، حمید نوروزی، عبدالرحیم،محمود و محمد احمدی را ببیند؛ که تقریبا به علت ِ کسالت ِ ایشان آروزی محالی است.
سه. او با شاعران ِ مهمی چون یدالله رویایی و فروغ فرخزاد شعر ِ مشترک دارد.
چهار. احمدرضا احمدی شعرهای تقدیمیاش بیشتر به این افراد است:
آیدین آغداشلو، مسعود کیمیایی، ابراهیم گلستان، حمیدرضا احمدی، یوسف جفرودی، شهره و ماهور احمدی.
پنج. او میگوید: هر مصیبت که در روزهای من رخ داد، خانوادهی جهانگیر کوثری شریک غصههای خانوادهی من بودند. باران کوثری، جهانگیر کوثری و رخشان بنی اعتماد در لحظههای مصیبت برای یاری و همفکری ظهور میکردند.
اما باز شعر ِ احمدرضا احمدی؛
میتوان سه ویژهگی را در شعر ِ او مهم دانست:
یک. سینمای شعر
دو. نوستالژیا
سه. هیچ انگاری(۲)
حاشیهای بر نوشتار:
جامعهی امروز متاسفانه آنچنان که باید به "اندیشه" بها نمیدهد بنابراین طبیعیست که نتوان گستردهتر از آنچه حاضر است در تودهی جامعه شعر خوانی شعرهایی مانند: موج نو یا حجم را شاهد بود. جامعهای با یک درصد ِ "کتابخوانی" ذلتبار و غمانگیز که در حوزهی ادبیاتش حتی حافظ و مولانا نیز با آن پیشینه هر روز آسیب پذیر تر میشوند که -اگر دست روی دست گذاشته شود- باید سرانجام ِ این کمرنگ شدنها را گریه نشست.
شعر- "من فقط سفیدی اسب را گریستم"
من تمامی پلهها را آبی رفتم
آسمان ِ خانهی ما
آسمان ِ خانهی همسایه نبود
من تمام ِ پلهها را که به عمق ِ گندم میرفت
گرسنه رفتم
من به دنبال ِ سفیدیِ اسب
در تمام ِ گندمزار فقط یک جاده را میدیدم
که پدرم با موهای سفید از آن میگذشت
من تمام ِ گندمزار را تنها آمده بودم
پدرم را دیده بودم
گندم را دیده بودم
و هنوز نمیتوانستم بگویم: اسب ِ من
من فقط سفیدیِ اسب را گریستم
اسب ِ مرا درو کردند.
از مجموعهای به همین نام- ۱۳۵۰ ، انتشارات زمانه.
نگاهی مختصر به شعر ِ "من فقط سفیدیِ اسب را گریستم" (۳)
این شعر را به شیوهی معمول نگاه کردن دُشوار است. ابتدا باید حال و هوای خودمان را نیز نو کنیم و از "تخیل" کمک بگیریم.
در روند ِ این شعر واژههایی هستند که ذهن ِ ما را بیشتر معطوف ِ خود میکنند:
گندمزار - اسب - پدر - من (راوی - شاعر)
با استفاده از تکنیکهای شعری در موج نو، شاعر به تصویرسازی میپرازد. مهمترین تصویر "گندمزار" خواهد بود. سپس تنها جادهای که از آن میگذرد و در نهایت اسبی سفید و پدری با موهای سفید.
اگر همهی اینها را از دور نظاره کنیم، در ذهن ِ خود یک لانگشات(۴) از اینها نگاه میداریم.
در پارهی ابتداییِ شعر زندگی ِ خود ِ راوی(شاعر - من) را میبینیم:
- شاعر ِ آسمان خود را گونهای دیگر و متمایز از آسمان ِ خانهی همسایه معرفی میکند
- یک حس ِ غریب و اندوه باری را به طرز ِ شگفتآوری با رنگهای خواستنی به نمایش میگذارد
- پلهها را آبی(= رنگ ِ آسمان) می رود و گرسنه "عمق ِ گندم" را فتح میکند.(تداعیگر فقر و نداری)
- و در نهایت فقط "سفیدیِ اسب" را میگرید. مولف نوشته است "سفیدی"؛ در شعر آنرا پر رنگ کرده است. رنگ ِ سفید ِ پر رنگ. سفیدی در واقع تداعیگر معصومیت و پاکی است.
با نیست شدن ِ اسب، گندم و پدر نیز از بین میروند.
اسبی که سفید بود هوشیارانه در مرکز شعر واقع شده است. اسب را درو میکنند (حال آنکه مولف هزاران چیز ِ دیگر میتوانست جایگزین داشته باشد مثلا کشتن، رُبودن و ...)
اما اینجا ضربهای است که مولف نیز خواستار ِ آن بود. خواننده در بیابد که "اسب و گندم و پدر" در واقع یکی هستند. و به یکباره آن حس ِ نوستالژیایی که شاعر دارد چند برابر به مخاطب تزریق گردد.
" برداشت از این مقاله و نیز بازنشرِ آن با ذکر منبع و لینکِ مستقیم بلامانع است."
***************
***************
پانوشتها:
(۱): پنج مطلب از احمدرضا احمدی برداشت شده از: فصلنامهی تخصصی گوهران. ۱۳۸۶. شمارهی شانزدهم. ص ۱۵و ۱۶
(۲): "کامو" از پیشگامان ِ فلسفهی هیچ انگاری است.
(۳): در نگاهی به شعر، از "مجلهی ادبیات و فلسفه. ش ۷۸ فروردین ۸۳." صرفا به عنوان مقالهی کمکی در جهت ِ تحلیل و نقد استفاده شده است.
(۴):از اصطلاحاتِ سینمایی-Longshot: به مساحت ِ قابل ِ ملاحظهای از فیلم گفته میشود.در این تصویر دوربین فاصلهی بسیاری تا موضوع دارد؛ به طور کلی لانگشات انتقال و عبور از منظرهی عمومی است.