Sunday, November 8, 2009



توی همین خانواده‌، فامیل، قوم و قبیله، کنار گوش‌مان آدم‌هایی هستند که با همه‌ی معمولی بودن و گاهاً دوست‌داشتنی نبودن‌شان خدمات بزرگی به ما می‌کنند. من باید تا دیر نشده از همه‌ی آن‌هایی که سنگینی و دردِ شکستن یک قانون، حرمت، بت، قدیس، اصل، سنت و … را تحمل می‌کنند تشکر کنم. از اولین دختر زیر ده سال فامیل که به هدفِ زیبایی ناخن‌ش را سوهان کشید، اولین دختر زیر پانزده سال که زیرابروی‌ش را برداشت، اولین دخترِ ازدواج نکرده که موهای‌ش را های‌لایت کرد، اولین کسی که توی خانواده‌ی همه‌گی دکتر و مهندس درس نخواند، اولین پسری که توی فامیلِ دخترعمو پسرعمو ازدواج کن با دوست‌دخترش عروسی کرد، اولین دختری که جلوی پدرش سیگار کشید، اولین پسری که جلوی مادرش از دوست‌دخترش، زن‌ش، لب. گرفت. اولین کسی که قید همه‌ی دلبستگی‌های‌ش را زد و تک و تنها از ایران رفت، اولین کسی که دیگر برنگشت… از همه‌ی کسانی که اجازه دادند تا ما ماه‌ها و سال‌ها درباره‌شان حرف بزنیم و محکوم‌شان کنیم به بی‌حیایی، بی‌ادبی، بی‌قیدی، سنگدلی و… .
حواس‌مان باشد همین اولین‌های مورد لعن و نفرین، همین‌ها که شده‌اند مثالِ قصه‌های آموزنده و سخنرانی‌های ما، مسیرهایی را  برای اولین‌بار قدم گذاشتند که هیچ‌کدام‌ از ما جرأت نداشتیم. حواس‌مان باشد این اول شدن‌ها و راه باز کردن‌ها خیلی درد دارد، بی‌‌حساب آدم را فرسوده می‌کند. کافی‌ست یک‌بار به آن آدم طردشده، سیگار کشیده، درس نخوانده، لب‌گرفته و بی‌حجب و حیای معروفِ فامیل نگاه کنیم، ببینیم چه خسته‌گیِ بزرگی پشت همه‌ی آن شادی‌ و لذتی که نشان می‌دهد هست، چه زخم‌هایی که نخورده، چه راه‌هایی که امتحان نکرده، چه بی‌چاره‌گی‌هایی که تجربه نکرده… باید زودتر از همه‌شان قدردانی کرد، زودتر از آن روز که برای بچه‌ی‌مان تعریف کنیم “خاله‌ت با همه فرق داشت، زیر بارِ هیچ رسم و سنتی نرفت.”

[+]