بعضی دیافراگمها هست که آنتوها گم میشه
صاف و پوستکَنده بهش میگم:«نه». با مهربانی ولی محکم. نمیخوام از خودم برنجونمش. من از این روابطِ جنسی متنفرم. این مردها جز به همین فکر نمیکنن. تازه اگرم رضایت بدم توی بغلم یخ میزنه. خصلتِ روشنفکریه دیگه. حتمن از دخترهای روشنفکر بدش میآد. لابد خیال میکنه توی رختِخواب صحبت از ادبیات میکنم. اما اشتباه میکنه. خدایا بهش بگو که اشتباه میکنه. توی رختِخواب باید از زندگی لذت برد و کاری کرد که طرفم از زندگی لذت ببره. همین. نکنه ح.ش.ر.ی باشم. میآیی به پسری کمک کنی میبینی خودت نمیتونی سیر بشی. ولی طرف اصلن توی این فکرها نیست. خدیا، جدا نمیدونم چهکنم...
ولف مینویسه هفتاد و پنج درصدِ زنها از نظرِ جنسی نیمهسردند. نمیفهمم منظورش از نیمهسرد چیه. از این موضوعِ دیافراگم و این بساطها هم هیچ سر درنمیآرم. سهساله یکی خریدهام. فقط میگذارم جلوم و نگاهش میکنم. آخر وقتی آدم بهاصطلاح هنوز دستنخوردهاست -از این کلمه دلم بههم میخورد.بوی قرون وسطای اسپانیارو میده- چطور میتونه دیافراگم بگذاره؟ من فقط دلم میخواست توی تاریکی بغلاش بخوابم و به صدای بارون گوش بدم.الان هردومون داریم بارون به این خوبیرو تلف میکنیم.
+ خداحافظ گاریکوپر