Friday, March 13, 2009

با من غریبه‌گی نکن!


Grand Cafe هوشیار نمی‌بینم!


کمی آن‌طرف‌تر سه دختر نشسته بودند. دو نفر از آن‌ها، یکی دیگر را مخاطب قرار داده، و با او حرف می‌زدند. تقصیر ِ من نبود، ایضا نیازی به کنجکاوی. راحت می‌شُد فهمید، که دختری که در سکوت‌اش، واژه‌های دوستان‌اش می‌بارد، مشکلی با دوست پسرش، - احتمال شوهر خیلی کم است- داشت و آن دو، چون یک منجی، ولی در لباس‌های شیک‌تر و آرایش‌های زیباتر، به او مشاوره، یا به‌تر بگویم،حکم‌هایی می‌دهند.
ولی این‌بار،کمی،فقط کمی، کنجکاوی لازم بود، تا فهمید مسیر به چه سویی‌ست!؟ بعله! فهمیدم! پیش به سوی جدایی، و مبالغه‌هایی در مورد ِ اختلافات ِ بین آن دختر با دوست‌پسرش!
حرف‌هایی زدند، که در خاطرم نیست. به هر حال تمام تلاش‌اشان،جوری متقاعد کردن، برای پایان دادن به این رابطه بود.


بعد از مدتی، یکی از دو دوست‌اش، به‌اش گفت:" ببین! بذار اصلا خیال‌اتُ راحت کنم! هر روزی که در زندگی‌ات، فهمیدی که تو رابطه‌ات اشتباه کردی، خودت،بکش کنار؛ خودت! حتی اگه اون روز، پنج‌تا بچه داشتی! ببین گفتم پنج تا [تاکید] حتی اگه پنج‌تا بچه داشتی!..."


بعدش،همین دو نفر، برای دوست‌اشان، یک فال ِ قهوه‌ای هم گرفتند. و شروع به تعبیر کردن!


*** ***


۱- حالم از این دخترایی که وقتی به‌هم می‌اُفتن، از خود بی‌خود می‌شوند و تازه یادشان می‌آد که زبانی هم استاد ِ کائنات برای‌اشان مهیا کرده، به هم می‌خوره!
۲- پایان دادن به رابطه‌ها، هنر نیست. اگر کسی جای‌گاهِ قضاوت را یافت باید بداند،کم پیش می‌آید، تمام ِ حق صرفا در نزد یک شخص ِ خاصی تجمع کرده باشد و خلاصه یابد!
۳- متاسفم از این‌که در جامعه‌ی ما، مسئولیت‌پذیری تا این حد کاهش یافته‌است. و حتی یک دختر- یا یک پسر- دید ِ دُرُستی نسبت به آینده‌اشان ندارند! مادر - یا پدر- شدن، تجربه‌ای نیست که بتوان برای‌اش این‌چنین تلخ -نه وحشتناک- پیش‌داوری کرد. به‌تر است اگر این تجربه را کسی "انتخاب" می‌کند بداند، سی‌دی ِ گیم انتخاب نکرده‌است، زندگی ِ یک انسان ِ دیگر است.
۴- فال ِ قهوه و مشورت با تسبیح(!) تفاوت ِ چندانی ندارند! "حالا" را ببنید. بسیاری از اختلافِ بچه‌گانه‌ی بعضی‌ها، مثل ِ "مضحکه" می‌ماند! به قول ابراهیم گلستان، آدمای کوچیک وقتی خودشونو تو مضحکه گیر می‌اندازن، فکر می‌کنند دچارِ فاجعه شدن!


 


پ.ن۱: گفتم که رفیقی کن با من! که من‌ات خویش‌ام! ... گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه!
پ.ن۲: Follow me in Twitter

پ.ن۳: یه آهنگ‌ می‌ذارم گوش بدید، اند ِ نوستالژی! فول آو انرژی:ي





نگی جایی‌یا! مال ِ مایی‌یا! پلنگه! پلنگه چشم قشنگه!.... :)) یادش به‌خیر مرتضی!


پ.ن۴: تو بیست سوالی راه بنداز، قول می‌دم تا خود سوال ِ بیست، لو ندم که عاااشقتم :-x